قدس آنلاین- تنها حکایت کلاه، لباس و اینجور چیزها نبود. حتی لباس یکدست و زورکی تن مردم کردن هم نبود. مردم و روحانیت فهمیده بودند از دستور تازه دولت «رضاخان» علاوه بر زور و قلدری، بوی بیگانه پرستی به مشام می رسد. می شد پیشاپیش حدس زد اگر امروز پوشش ملی مردم را به بهانه کهنگی عوض کنند، فردا سراغ چادر و حجاب خواهند رفت و آرام آرام همه فکر و حتی دین مردم را به خیال خودشان عوض خواهند کرد. همین شد که مردم به نشانه اعتراض، پناه بردند به مسجد و ... چند روز بعد در ۲۱ تیرماه سال ۱۳۱۴، نظامیان به مسجد «گوهرشاد» حمله کردند و از کشته، پشته ساختند و ...
عشق و ارادت
۸۲ سال پیش، مسجد «گوهرشاد» شاهد ماجرایی تلخ شد که البته یک سر قصه اش به عشق و اردات مردم به اعتقادات شان می رسید. مسجد «گوهرشاد» خاک و گلش از همان آغاز به عطر و تقدس همجواری با امام رضا (ع) معطر و آغشته شده بود و پی و بنیانش ریشه در عشقی هزار و دویست ساله داشت. خشت خشت دیوارها، گنبد و گلدسته هایش را همین عشق و ارادت بالا برده بود و به پشتگرمی همین ارادت، گنبد، ایوان و گلدسته ایش ۵۰۰ سال، استوار، ایستاده بودند تا روزی شاهد آن کشتار تلخ باشند و البته روزی مانند امروز بشوند بهانه «گزارش از شخص» و پرداختن به اینکه کدام عشق و اراده و ارادت «گوهر شاد بیگم» را به ساختن این بنا واداشت.
۶۳۵ سال پیش
«غیاث الدین ترخان» از بزرگان خاندان تیموری به شمار می رفت و از جنگاوران بنام بود. می گویند لقب «ترخان» را خود چنگیز به او داده بود. «ترخان» ها در واقع واسطه ای میان سلطان و مردم بودند و برای خودشان ارج و قربی داشتند. تعداد فرزندانش را نمی دانیم اما می دانیم چیزی حدود ۶۳۵ سال پیش خداوند علاوه بر پسرش «امیر قره یوسف» به او دختری داد که بعدها به «گوهر شاد بیگم» شهرت یافت. البته فکر نکنید این بانو شهرتش را در ایران قدیم و سرحدات شمال شرقی اش، مدیون مسجدی است که ساخت. برعکس، مسجدی که امروز برخی ها آن را شلوغ ترین و پربازدید ترین مسجد ایران می دانند، بخشی از شهرتش را مدیون خانمی است که در زمان خودش به ثروتمندی، نیکوکاری، ادب دوستی، هنرپروری، خردمندی و سیاست ورزی شهره بود.
رنسانس فرهنگی
آنچه بالاتر در باره ویژگی هایش گفتیم، از تعارف هایی نیست که معمولاً برای تجلیل از خدمتی مانند ساخت مسجد «گوهرشاد» به کار می برند. تاریخنویسان آورده اند که بانو «گوهر شاد» در تاریخ اوایل دوره تیموری جایگاه برجسته ای داشته و پا یه پای برادرش – امیر قره یوسف – که وزیر دربار تیموریان در هرات بود، در تحولات فرهنگی و اجتماعی زمان خودش تأثیرگذار بوده است. زبان و فرهنگ فارسی با حمایت و پیگیری های او به عنصر اصلی دربار تیموریان تبدیل می شود و بعدها با کمک همسرش – سلطان شاهرخ تیموری – با حمایت گسترده از هنر و هنرمندان موجب شکل گیری نوعی رنسانس فرهنگی می شوند. از معماران حاذق آن زمان بگیرید تا شاعرانی چون عبدالرحمن جامی و فیلسوفان در دایره حمایت این زن و شوهر قرار می گیرند.
فقط همین نیست
آنچه به عنوان یادگار این هنر دوستی و هنرپروری می شناسیم تنها در «مسجد گوهرشاد» و معماری و کاشی کاری با شکوهش خلاصه نمی شود. «مهد علیا گوهر شاد بیگم» جدای از مسجد، خانقاه و مدرسه ای که در هرات نیز به نام او شناخته می شود، با حمایت ها و سیاست هایش، میراثی گرانبهاتر را نیز به یادگار گذاشته است. منظورم اثار معماری ارزشمند، مینیاتور، خوشنویسی، نسخه های خطی و دیگر هنرهای دستی است که در حال حاضر به از جمله ممتازترین آثار هنری جهان به شمار می رود.
عشق زیارت
۳۲ ساله بود که عشق زیارت امام رضا(ع) به دل و سرش افتاد. می گویند نذر کرده بود گردنبند الماس نشانی را که مانندش پیدا نمی شد، بفروشد و خرج ساخت مسجدی در کنار بارگاه رضوی کند. برای گردن بند گرانقیمت مشتری پیدا شد، بازرگانی ایرانی آن را خرید و چند هفته بعد کلنگ ساخت مسجد در قسمت جنوبی حرم به زمین خورد. البته توقع نداشته باشید بگویم به رسم امروز خود بانو گوهرشاد در مراسم کلنگ زنی حضور پیدا کرد و نخستین کلنگ را به زمین زد! کار ساخت و ساز مسجد تا پایان با هزینه شخصی «گوهرشاد» پیش رفت. معمارش هم «قوام الدین شیرازی» بود که آخرِ معماران و مهندسان ایرانی زمان خودش به شمار می رفت. کتیبه ایوان مسجد را هم پسر گوهرشاد- شاهزاده بایسنقر – نوشت که خوشنویس زبر دستی بود.
داستانهای تلخ و شیرین
شاید بسکه ارادت داشته ایم به مسجد «گوهرشاد» و سازنده اش این همه سال برخی از صفحه های زندگی «گوهرشاد» را با داستانهای دوست داشتنی در آمیخته ایم. شاید هم داستانها، واقعیت های پیدا و پنهان زندگی و عشق و ارادت «گوهر شاد» به هنر باشد. دستمزد معماران و کارگران را دو برابر کرده بود و شرط بر اینکه با وضو سرکار بیایند، مراعات حال یکدیگر را بکنند و ... هر روز هم به وضعیت ساخت و ساز سر می زد. در همین رفت و آمد ها کارگر جوانی، عاشق بیقرار بانوی ۳۲ ساله شد و از فرط این عشق نزدیک به مرگ! «گوهرشاد» بظاهر خواستگار را پذیرفت و شرط کرد جوان عاشق باید ۴۰ روز را در مسجد تازه ساز به اعتکاف بگذراند. ۴۰ روز عبادت که به پایان رسید نه از جوان سابق خبری بود و نه از آن عشق داغ و جوشان. معشوق حقیقی اش را یافته بود و به دنبالش رفته بودو می گویند این جوان و کارگر ساده بعد یافتن عشق حقیقی اش تبدیل به «ایت الله شیخ محمد صادق همدانی» شد.
... نیش سیاست
... و تاریخنویسان نوشته اند سرانجام، سیاست، نیشش را به «گوهرشاد» زد. اگرچه با سرکوب نوه خوشنویسش – بایسنقر- و حمله به اصفهان موفق شد نوه دیگر را به تخت بنشاند و در عمل خودش ۱۰ سال حکمران باشد اما در سن هشتاد و چند سالگی و در جریان قیام «میرزا ابوالقاسم بابر» در دوره سلطنت سلطان ابوسعید٬ با دسیسه جمعی از مشاوران سلطان در شهر هرات کشته شد و در کنار قبر فرزندش شاهزاده بایسنقرمیرزا و همسرش سلطان شاهرخ تیموری به خاک سپرده شد.
نظر شما